تمام کردن فیلم یا داستان، یکی از بخشهای سخت نوشتن است. این که بدانیم کجا میخواهیم نقطه آخر قصه را بگذاریم، سوال بزرگی است. اما کارگردانی مثل اصغر فرهادی، خیلی تمایلی ندارد، آخر قصه را با یک نقطه تمام کند. او همیشه پایان فیلمهایش را باز میگذارد. از رقص در غبار که اولین فیلمش هست، تا همین همه میدانیم»، همه فیلمهایش پایانی بدون نقطه دارند. بحث اصلی ما البته، در مورد درباره الی» است. فیلمی که به نظر خیلی طرفداران این کارگردان، بهترین فیلم او هم هست. دوست داریم بدانیم که بالاخره الی زنده است یا مرده؟ البته بهتر است که الی زنده باشد، چون حالمان با فیلم بهتر است. و اگر داریم این مقاله را میخوانیم، دنبال یک حال خوب میگردیم. اما در این یادداشت کوتاه، میخواهم واقع بینانه و با نشانهها، در مورد زنده یا مرده بودن الی صحبت کنیم.
این که الی زنده باشد یا نه، تغییری در ماهیت اتفاقات ایجاد نمیکند. شاید اصلی ترین دلیلی که باعث شده اصغر فرهادی فکری به حال این پایان نکند، همین باشد. اگر الی زنده باشد، باز هم سپیده در انتهای داستان، باید به این سوال نامزد الی جواب بدهد که آیا الی گفته بود نامزد دارد یا نه؟ حتی اگر زنده باشد، باز هم تمام دریا را میگردند، قایقها را دنبال میکنند و…
اما این، همه داستان نیست! ما میخواهیم دنبال نشانههایی بگردیم که چرا الی زنده است. و در مقابل، نشانههای پیدا کنیم که الی مرده است. و از کنار هم قرار دادن اینها، به یک جمع بندی مطمئن تر برسیم. وگرنه اطمینان کامل در مورد زنده یا مرده بودن الی نیست!
ادامه مطلب در:
.
درباره این سایت